قدرتو ندونستم ....

شايد اونجوري كه بايد قدرتو من ندونستم 

حرفايي بود تو قلبم من نگفتم ، نتونستم

Only You

ز تمام بودني ها ، تو يكي از آن من باش

كه به غير با تو بودن دلم آرزو ندارد

خودم با چشاي خودم ديدم !!!!!!!!

http://imgdl1.topnop.ir/uploads/201011/tpn1547/large/q6wLsVxI4g.jpg


از پشت شیشه دیدم دستش تو دست تو بود

 دیگه بهم دروغ نگو نگو کسی پیشت نبود

 نگو که باور ندارم حرفای عاشقونتو

 جمع کن ببر از دل من او عشق بچه گونتو

 برات یه بازیچه بودم تو لحظه های بی کسی

 گفتی فقط منو داری دل نمیدی به هیچ کسی

 اما فراموشت شده حرفایی که بهم زدی

 گفتی به من عشق منی دیدی بهم نارو زدی

 برای رفتن از پیشم چقد هراسونه دلت

 مگه میخوای کجا بری اینجوری گریونه چشت

 اگه نمیدونی بدون دلم شکسته از دلت

 نفرین قلب عاشقم همیشه هست پشت سرت

ساحل شني اشكهايم ....

http://www.parsiblog.com/PhotoAlbum/man222/655797-b.jpg

بهار كه بيايد ، رفته ام

قصه‌ را كه‌ مي‌داني؟ قصه‌ مرغان‌ و كوه‌ قاف‌ را، قصه‌ رفتن‌ و آن‌ هفت‌ وادي‌ صعب‌ را، قصه‌ سيمرغ‌ و آينه‌ را؟
قصه‌ نيست؛ حكايت‌ تقدير است‌ كه‌ بر پيشاني‌ام‌ نوشته‌اند. هزار سال‌ است‌ كه‌ تقدير را تأ‌خير مي‌كنم.اما چه‌ كنم‌ با هدهد، هدهدي‌ كه‌ از عهد سليمان‌ تا امروز هر بامداد صدايم‌ مي‌زند؛ و من‌ همان‌ گنجشك‌ كوچك‌ عذرخواهم‌ كه‌ هر روز بهانه‌اي‌ مي‌آورد، بهانه‌هاي‌ كوچك‌ بي‌مقدار.تنم‌ نازك‌ است‌ و بال‌هايم‌ نحيف. من‌ از راه‌ سخت‌ و سنگ‌ و سنگلاخ‌ مي‌ترسم. من‌ از گم‌ شدن، من‌ از تشنگي، من‌ از تاريك‌ و دور واهمه‌ دارم.گفتي‌ قرار است‌ بال‌هايمان‌ را توي‌ حوض‌ داغ‌ خورشيد بشوييم؟ گفتي‌ كه‌ اين‌ تازه‌ اول‌ قصه‌ است؟ گفتي‌ كه‌ بعد نوبت‌ معرفت‌ است‌ و توحيد؟ گفتي‌ كه‌ حيرت، بار درخت‌ توحيد است؟ گفتي‌ بي‌ نيازي...؟
گفتي‌ كه‌ فقر...؟ گفتي‌ كه‌ آخرش‌ محو است‌ و عدم...؟
آي‌ هدهد! آي‌ هدهد! بايست؛ نه، من‌ طاقتش‌ را ندارم
بهار كه‌ بيايد، ديگر رفته‌ام. بهار، بهانه‌ رفتن‌ است. حق‌ با هدهد است‌ كه‌ مي‌گفت: رفتن‌ زيباتر است، ماندن‌ شكوهي‌ ندارد؛ آن‌ هم‌ پشت‌ اين‌ سنگريزه‌هاي‌ طلب.گيرم‌ كه‌ ماندم‌ و باز بال‌بال‌ زدم، توي‌ خاك‌ و خاطره، توي‌ گذشته‌ و گل. گيرم‌ كه‌ بالم‌ را هزار سال‌ ديگر هم‌ بسته‌ نگه‌ داشتم، بال‌هاي‌ بسته‌ اما طعم‌ اوج‌ را كي‌ خواهد چشيد؟
مي‌روم، بايد رفت؛ در خون‌ تپيده‌ و پرپر. سيمرغ، مرغان‌ را در خون‌ تپيده‌ دوست‌تر دارد. هدهد بود كه‌ اين‌ را به‌ من‌ گفت.راستي، اگر ديگر نيامدم، يعني‌ كه‌ آتش‌ گرفته‌ام؛ يعني‌ كه‌ شعله‌ورم! يعني‌ سوختم؛ يعني‌ خاكسترم‌ را هم‌ باد برده‌ است.مي‌روم‌ اما هر جا كه‌ رسيدم، پري‌ به‌ يادگار برايت‌ خواهم‌ گذاشت. مي‌دانم، اين‌ كمترين‌ شرط‌ جوانمردي‌ است.بدرود، رفيق‌ روزهاي‌ بي‌قراري‌ام! قرارمان‌ اما در حوالي‌ قاف، پشت‌ آشيانه‌ سيمرغ، آنجا كه‌ جز بال‌ و پر سوخته، نشاني‌ ندارد

غزل دلتنگی

هر چند که دلتنگ تر از تنگ بلورم 

با کوه غمت سنگ تر از سنگ صبورم

اندوه من انبوه تر از دامن الوند 

بشکوه تر از کوه دماوند غرورم

یک عمر پریشانی دل بسته به مویی است 

تنها سر مویی ز سر موی تو دورم

ای عشق به شوق تو گذر می کنم از خویش 

تو قاف قرار من و من عین عبورم

بگذار به بالای بلند تو ببالم 

کز تیره ی نیلوفرم و تشنه ی نورم

شيطونم هنوز

تو ام بي معرفت در اومدي مثل بقيه

نمي دوني كه دور بودن از تو چه حس بديه

بگو دل تو رو تو نبوده من برده چه كسي

برو توام مثل همه گربه صفتي

واسم فراموشيت سخته و من بيادمه هنوز

فقط اونقد بود كنارت باشه يه آدم معروف

ديگه قيدمو بزن چون من قيدتو زدم

خيل خوب منم ديگه عين تو بدم

تورو مي خواستم همه جا بشين اينو بگو

خوب كيه كه باور كنه ببين اينو بدون

شايد تو نبود تو بشكنه بغضم هر روز

ولي شك نكن همون پسر تخسم هنوز

باد مرا خواهد برد

در شب کوچک من افسوس

باد با برگ درختان میعادی دارد

در شب کوچک من دلهره ویرانی است

گوش کن...

وزش ظلمت را می شنوی؟

من غریبانه به این خوشبختی مینگرم

من به نومیدی خود معتادم

گوش کن...

وزش ظلمت را می شنوی؟

در شب اکنون چیزی میگذرد

ماه سرسخت ومشوش

وبر این بام که هر لحظه در او بیم فرو ریختن است

پشت این پنجره یک نامعلوم است

نگران من وتست

ای سرا پایت سبز

دستهایت را چون خاطره ای سوزان در

دستان عاشق من بگذار

باد مرا خواهد برد

آرزو

صدا کردم تمام شب براي با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهايت دعا

کردم .پس از يک جستجوي نقره اي در کوچه هاي آبي احساس تو را

از بين گلهايي که در تنهاييم روئيد با حسرت جدا کردم و تو در پاسخ آبي ترين
موج تمناي دلم گفتي : دلم حيران و سرگردان چشمانيست رويايي و من تنها
براي زيبايي آن چشم تو را در دشتي از تنهايي و حسرت رها کردم همين بود
آخرين حرفت!و من بعد از عبور تلخ وغمگينت حريم چشمهايت را بر روي
اشکي از جنس غروب ساکت و نارنجي خورشيد وا کردم نمي دانم چرا رفتي؟
نمي دانم چرا؟شايد خطا کردم و تو بي آنکه به فکر غربت چشمان من باشي
نمي دانم کجا؟ تا کي؟ براي چه؟ ولي رفتي .
وبعد رفتنت باران چه معصومانه مي باريد و بعد رفتنت يک قلب دريايي ترک
برداشت و بعد رفتنت رسم نوازش در غمي خاکستري گم شد و بعد رفتنت آسمان
چشمهايش خيس باران بود وبعد رفتنت انگار کسي حس کرد که من بي تو هزاران
بار در هر لحظه خواهم مرد و بعد رفتنت دريا چه بغضي کرد کسي فهميد که
تو نام مرا از ياد خواهي برد ومن با آنکه ميدانم تو هرگز ياد من را با عبور خود
نخواهي برد هنوز آشفته ي چشمان زيباي توام برگرد ببين! سرنوشت انتظار من چه
خواهد شد و بعد اين همه طوفان و وهم و پرسش و  ترديد کسي از پشت قاب پنجره
آرام و زيبا گفت :
«تو هم در پاسخ اين بي وفايي ها بگو در راه عشق و انتخاب او خطا کردم. »
ومن در حالتي ما بين اشک و حسرت تو ترديد کنار انتظاري که بدون پاسخ و
سرد است ومن در اوج پائيزي ترين ويرانه ي  يک دل ميان غصه ای از جنس
بغض کوچک یک ابر نمیدانم چرا؟
شاید به رسم عادت پروانگی مان باز هم برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ

آرزوهایت دعا کردم

گريه غرورم رو به هم مي زنه

گریه نمی کنم نه اینکه سنگم
گریه غرورم رو به هم می زنه
مرد برای هضم دلتنگی هاش
گریه نمی کنه ، قدم می زنه

گریه نمی کنم ، نه اینکه خوبم
نه اینکه دردی نیست ، نه اینکه شادم
یک اتفاق نصفه نیمه ام که ،
یهو میون زندگی افتادم

یک ماجرای تلخ ناگزیرم
یک کهکشونم ولی بی ستاره

یک قهوه که هرچی شکر بریزی
بازم همون تلخی ناب رو داره

اگر یکی باشه من رو بفهمه
براش غرورم رو به هم می زنم
گریه که سهله ، زیر چتر شونش
تا آخر دنیا قدم می زنم

گریه نمی کنم نه اینکه سنگم
گریه غرورم رو به هم می زنه
مرد برای هضم دلتنگی هاش
گریه نمی کنه ، قدم می زنه

گریه نمی کنم ، نه اینکه خوبم
نه اینکه دردی نیست ، نه اینکه شادم
یک اتفاق نصفه نیمه ام که ،
یهو میون زندگی افتادم

تنهاييم را با چه كسي تقسيم كنم

http://www.mexat.com/vb/attachment.php?attachmentid=132955&d=1153509670

تنها شده ام ...

ديرگاهيست كه تنها شده ام

قصه غربت صحرا شده ام

وسعت درد فقط سهم من است

باز هم قسمت غم ها شده ام

دگر آيينه زمن بي خبر است

اسير شب يلدا شده ام

من كه بي تاب شقايق بودم

همدم سردي يخ ها شده ام

كاش چشمان مرا خاك كني

تا نبينم كه چه تنها شده ام...

خدايا

http://imgdl1.topnop.ir/uploads/201011/tpn1547/large/UtTaDb6U5J.jpg

دل من

http://static1.cloob.com//public/user_data/album_photo/1568/4703883-b.jpg


عذاب رفتن تو هيچ وقت نشد باورم...

به آخرش رسيدم نفسمو مي شمرم...

يادت مياد قديما ديوونه بازيامون؟؟؟

کجايي تا ببيني گوشه نشستنامو؟؟؟

اون دلي که واسه تو مي زد به آب و آتيش...

بازي شده تو دستات رفتي و شکستي...

بيا ببين چه ساده توي خودم شکستم...

رفتي و جا گذاشتي يه عکس کهنه رو دستم...

اين دل ساده رو باش...

ميگه مياي تو بازم...

طفلي مثل قديما دوستت داره هنوزم...

بر نمي گردي پيشم اومدنت دروغه...

برام خبر آوردن خيلي سرت شلوغه...

دل کسي رو نشکن...

نذار سياه شه دنيات...

حرفي ديگه ندارم...

گلـم خدا به همرات...

اين كاش !!!

ای کاش هیچ وقت صبح نمی شد . ای کاش هیچ وقت خورشید طلوع نمی کرد. ای کاش همیشه سحر بود. نسیم سرد و نمور سحر از گرمای خورشید و روشنایی روز برایم گرم تر و نورانی است . سحر را دوست دارم چون مهربان و مرموز است . چون ساکت و بی ریاست . چون یگانه محرم رازهایم است و یا شاید بود. آری بود دیگر نیست.

مال من نشدي ...

مال من نشدی...

مال من نشدي ولي ازت خيلي چيزا ياد گرفتم...

 ياد گرفتم به خاطر کسي که دوسش دارم بايد دروغ بگم...

 ياد گرفتم هيچ وقت هيچ کس ارزش شکستن غرورمو نداره...

 ياد گرفتم تو زندگيم به اون که بفهمم چقدر دوسم داره هر روز دلشو به بهونه اي بشکنم...

 ياد گرفتم گريه هاي هيچ کس رو باور نکنم... ياد گرفتم بهش هيچ وقت فرصت جبران ندم...

 ياد گرفتم هر روز دم از عاشقي بزنم ولي خودم عاشق نباشم...

دوستت دارم . . .

http://blog.itcp.co.uk/wp-content/uploads/2008/04/dostat-daram.jpg

عشق واقعي

عشق واقعی هیچوقت نمی میره

این هوس است كه كمتر و كمتر میشه و از بین میره

"عشق خام و ناقص میگه:"من دوست دارم چون بهت نیاز دارم

"ولی عشق كامل و پخته میگه:"بهت نیاز دارم چون دوست دارم

"سرنوشت تعیین میكنه كه چه شخصی تو زندگیت وارد بشه، اما قلب


حكم می كنه كه چه شخصی در قلبت بمونه

حكمت كاره خدا  ...

گنجشک با خدا قهر بود

روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت .

فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه

می گفت: می آید ؛ من تنها  گوشی هستم که غصه هایش را می شنود

و یگانه قلبی هستم که دردهایش را در خود نگاه میدارد…

و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست. فرشتگان

چشم به لب هایش دوختند، گنجشک هیچ نگفت و…

خدا لب به سخن گشود :  با من بگو از آن چه سنگینی سینه توست.

گنجشک گفت : لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه

بی کسی ام. تو همان را هم از من گرفتی. این طوفان بی موقع چه بود؟

چه می خواستی؟ لانه محقرم کجای دنیا را گرفته بود؟ و سنگینی بغضی

راه کلامش بست…

سکوتی در عرش طنین انداخت فرشتگان همه سر به زیر انداختند.

خدا گفت: ماری در راه لانه ات بود. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آن

گاه تو ، از کمین مار پر گشودی.گنجشگ خیره در خدائیِ خدا مانده بود.

خدا گفت:  و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو

ندانسته به دشمنی ام برخاستی! اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود.

ناگاه چیزی درونش فرو ریخت , های های گریه هایش ملکوت خدا را پر

کرد...

جايي در پشت ذهنت به خاطر بسپار ، كه اثر انگشت خداوند

بر همه جيز هست .

تنهام گذاشتي

http://imgdl1.topnop.ir/uploads/201011/tpn1547/large/aJBde5ROP3.jpg

يادت بخير

هرگاه دفتر محبت را ورق زدي و هرگاه زير پايت خش خش برگها را احساس كردي

 هرگاه در ميان ستارگان آسمان تك ستاره اي خاموش ديدي

براي يكبار در گوشه اي از ذهن خود نه به زبان بلكه از ته قلب خود بگو:

 يادت بخير

... !!!

 

تعجب نكن

ميروي و من فقط نگاهت ميکنم تعجب نکن که چرا گريه نميکنم بي تو،

 يک عمر فرصت براي گريستن دارم اما براي تماشاي تو،

همين يک لحظه باقي است

و شايد همين يک لحظه اجازه زيستن در چشمان تو را داشته باشم

مهربون

بدترين شكل دلتنگي براي كسي آن است كه در كنارش باشي و بداني كه هرگز به او نخواهي رسيد هيچ كس لياقت اشك هاي تو را ندارد و كسي كه چنين ارزشي دارد ... باعث ريختن اشك هاي تو نمي شود

دلم تنگ براي روزهاي با تودن !

http://static1.cloob.com//public/user_data/album_photo/1464/4390615-b.jpg

برو ...

مطمئن باش و برو ضربه ات کاری بود

دل من سخت شکست

و چه زشت به من و سادگیم خندیدی

به من و عشقی پاک که پر از یاد تو بود

و خیالم میگفت

تا ابد مال تو بود

تو برو

دل تنگ

تنگ است دلم برايت...

براي بودنت كه نيستي

براي نبودنت كه هستي

براي ديدنت اما افسوس و صد حيف كه چشمان من عاجزتر ازاينهاست.

براي شنيدنت كه هزاران بار خواسته ام و نشنيده ام.

دلم تنگ است برايت...

براي طلب كردنت

براي جستن و نيافتنت

كجاست آنروز كه با تمام وجود

لذت هستي ام را درهستي تو نوش كردم

من دروغگو نيستم

من دروغگو نيستم !!!!!!

چرا داري اينجوري فكر مي كني ؟ من دوست دارم ،‌ حس من به تو دروغ نمي گه ، دلم ،‌ جونم ماله تو ،

خدا دوست دارم ، بهم نگو دروغگو ،‌ من دروغگو نيستم ، من عشق پاكه ،‌ چه غلطي كردم ، اه ،‌ 

من نمي خوام دوست دارم ، من مي خوام تو باهام باشي ،‌ چرا تو اين فكرو كردي در مورد من ؟

من تاحالا بهت دروغ نگفتم ،‌ من چيكار كردم كه بهم مي گي دروغ گو 

من دلم مي خواهد خانه اي داشته باشم پر دوست ، بر درش برگ مي كوبم ،‌ و روان با قلم سبز بهار ،‌ مي نويسم اي يار ، خانه دوستي ما اينجاست ،‌ تا كه سهراب نپرسد هرگز ، خانه دوست كجاست !!!!!!

شرم دارم . . .

عاشق هرکس شدم او شد نصیب دیگری ...

دل به هرکس دادم او هم زد به قلبم خنجری ...

من سخاوت دیده ام دل را به هرکس می دهم ...

شر م دارم پس بگیرم آنچه را بخشیده ام

باهام بمون

http://imgdl1.topnop.ir/uploads/201011/tpn1547/large/l2qgTTkzyS.jpg

دلم تنگه ، چه بی رنگه ، روزای بی تو بودن ، دری بسته ، تنی خسته ، برای پر گشودن

شب و پرسه ، شب و گریه ، صدای گنگ وحشت ، تن بی من ، من بی تو ، کلام تلخ حسرت

برای از تو گفتن نباشي نــــــا ندارم ، با گریه خو گرفتم روزا رو میشمارم

تویی همساز بارون ، بيا بزن همیشه ، نشسته جای دستات رو گونه های شیشه

عشقم اگه بمونی دل میزنم به دریا ، رو موج بی صدایی میرم به جنگ فردا

اگه باهام بمونی جوونی پیر نمیشه ، ترانه جون میگیره میشکنه بغض شیشه


ميدوني چقدر دلم برات تنگه ؟

http://biatosh.persiangig.com/image/ax%20love%20va%20kart%20postal/love.jpg