میدونی !!!

قطار می رود....تو می روی..... تمام ایستگاه می رود............
و من چقدر ساده ام که سالهای سال ،در انتظار تو
کنار این قطار رفته ایستاده ام
و همچنان به نرده های ایستگاه رفته تکیه داده ام!!(قیصرامین پور)

===================================================

می دونی دل عاشق در مقابل دل معشوق بی دل ، مثل چیه ؟
دل عاشق مثل یه لامپ مهتابی سوخته است .
دلتو می اندازی زمین . جلوی پای دلبرت . می بینتش . سفیدی و پاکیشو . میبینه چقدر ظریفه. می بینه که فقط واسه اونه که می تپه .
فکر میکنین معشوق بی دل چی کار می کنه ؟
میاد جلو . جلو و جلوتر . به دل عاشقش نگاه می کنه . یه قدم جلوتر میذاره .
پاشو میذاره روش . فشارش می ده و با نهایت خونسردی به صدای خرد شدن دل عاشقش گوش می ده .
می دونید فرق دل عاشق با اون لامپ مهتابی چیه ؟
دل عاشق میشکنه ، خرد می شه . نابود میشه . ولی آسیبی به پای معشوق بی دل نمی رسونه . پاشو نمی بره و زخمی نمی کنه . بلکه به کف پاهای قاتلش بوسه می زنه.

خسته شدم ...

خسته شدم می خواهم در آغوش گرمت آرام گیرم.خسته شدم بس که از سرما لرزیدم...
بس که این کوره راه ترس آور زندگی را هراسان پیمودم زخم پاهایم به من میخندد...
خسته شدم بس که تنها دویدم...
اشک گونه هایم را پاک کن و بر پیشانیم بوسه بزن...
می خواهم با تو گریه کنم ...
خسته شدم بس که...
تنها گریه کردم...
می خواهم دستهایم را به گردنت بیاویزم و شانه هایت را ببوسم...
خسته شدم بس که تنها ایستادم

====================================================

باید فراموشت کنم / چندیست تمرین می کنم / من می توانم ! می شود ! / آرام تلقین می کنم /حالم ، نه ، اصلا خوب نیست ....تا بعد، بهتر می شود .... / فکری برای این دلِ آرام غمگین می کنم /من می پذیرم رفته ای / و بر نمی گردی همین ! / خود را برای درک این ، صد بار تحسین می کنم / کم کم ز یادم می روی / این روزگار و رسم اوست ! / این جمله را با تلخی اش ، صد بار تضمین میکنم.

صدا و سکوت ...

تا دشت پرستاره اندیشه های گرم

تا مرز ناشناخته ی مرگ و زندگی

تا کوچه باغ خاطره های گریز پای

تا دشت یادها

هان ای عقاب عشق از اوج قله های مه آلود دوردستها

پرواز کن

پرواز کن به دشت غم انگیز عمر من

 ============================================

هر صدا و هر سکوتی،اونو یاد من میاره
میشکنه بغض ترانه،غم رو گونه هام میباره
از همون نگاه اول،آرزوی آخرم شد
حس خوب داشتن اون،عاشقونه باورم شد
دلمو از قلم انداخت،اونکه صاحب دلم بود
منو دوس داشت ولی انگار،اندازش یه ذره کم بود
از همون نگاه اول،آرزوی آخرم شد
حس خوب داشتن اون،عاشقونه باورم شد

فقط به خاطر تو ...

ساده می گویم عزیزم دل بریدن ساده نیست
چشمهای مهربانت را ندیدن ساده نیست

از زمان رفتنت خورشید را گم کرده ام
ناله های ابر را هر شب شنیدن ساده نیست

=======================================

به خاطر روی زیبای تو بود
که نگاهم به روی هیچ کس خیره نماند
به خاطر دستان پر مهر و گرم تو بود
که دست هیچ کس را در هم نفشردم
به خاطر حرفهای عاشقانه تو بود
که حرفهای هیچ کس را باورنداشتم
به خاطر دل پاک تو بود
که پاکی باران را درک نکردم
به خاطر عشق بی ریای تو بود
که عشق هیچ کس را بی ریا ندانستم
به خاطر صدای دلنشین تو بود
که حتی صدای هزار نی روی دلم ننشست
و به خاطر خود تو بود
فقط به خاطر تو

از چی بنویسم ...

از چه بنویسم؟؟

از آسمانی که همیشه در حال عبور است؟

یا از دلی که سوتو کور است؟

از چه بنویسم؟


از چه بنویسم؟؟


از آسمانی که همیشه در حال عبور است؟

یا از دلی که سوتو کور است؟

از زمین بنویسم یا از زمان یا از یک نگاه مهربان؟

از خاطراتی که با تو در باران خیس شد؟

یا از غزلهایی که هیچ وقت سروده نشد؟

از چه بنویسم ؟؟

از نامه هایی که هیچوقت بسویت نفرستادم ؟

یا از ترانه هایی که هرگز برایت نخواندم؟

از چتری که هرگز زیر آن نایستادیم؟

یا از بدرودی که هرگز بر زبان نیاوردیم؟

من عاشق بیابانی هستم که هرگز قسمت نشد با هم در آن قدم بزنیم…

من دل بسته درختی هستم که فرصت نشد اسممان را رویش حک کنیم…..

من منتظر پنجرهایی هستم که عطر تو را دوباره به من نشان دهد….

تک و تنها ...

شده یه چیزی تو دلت سنگینی کنه….؟؟؟

خیلی سخته آدم کسی رو نداشته باشه…

دلش لک بزنه که با یکی درد دل کنه ولی هیچکی نباشه…

نتونه به هیچکی اعتماد کنه…

هر چی سبک سنگین کنه تا دردش رو به یکی بگه نتونه,

آخرش برسه به یه بن بست …

تک و تنها با یه دلی که هی مجبورش می کنه اونو خالی کنه …

اما راهی رو نمی بینه سرش روکه بالا می کنه آسمون رو می بینه

به اون هم نمی تونه بگه…

خبری از آسمون هم ندیده

مگه چند بار اشک های شبونش رو پاک کرده…؟!

بهش محل هم نداده

تا رفته گریه کنه زود تر از اون بساط گریه اش رو پهن کرده تا کم نیاره …

خیلی سخته ادم خودش رو به تنهایی خوش کنه اما دلی داشته باشه که مدام از تنهایی بناله…

خیلی سخته ادم ندونه کدوم طرفیه؟!

خیلی سخته ادم احساس کنه خدا اونو از بنده هاش جدا کرده …

خیلی سخته ندونی وقتی داری با خدا درددل می کنی داره به حرفات گوش می ده یا …

پرده ی گناهات اونقدر ضخیم شده که صدات به خدا نمی رسه…. ؟!

رفتی ...


رفته ای اما….
خدایمان هست
بگذار هرگز پس از ما کسی از آنچه از تو بر ما گذشت چیزی نداند.
با رفتنت عاشق شدم و با بودنت جسمی کرخت بیش نبودم

به خیال خودت از خویشتنم کردی دور
غافل از آنکه من ازتوبه تو نزدیکترم

چنان چون روحی که در پایان سفر خود را به هجوم ناباوری های زمان سپرده بود
تا به امروز که جز وامانده های احساسات به یغما برده اش چیزی ندارد
و من مانده ام در میان مردمانی که دوست ترشان نمی دارم
و لحظه به لحظه احساس ترحم نسبت به شان در من جوانه می زند
از آن رو که مردگانی بیش نمی دانمشان که چشمان بسته شان را حریصانه به اشتیاق رسیدن به منافع شان باز نگاه داشته اند
و همان آنانند که به وقاحت چون انگشتانی به سویم نشانه می روند
و مرا متهم به کشتن نفس خویش می سازند که تو را به باور نشسته ام.
بی خبرتر از آنند که بدانند زجری لذت بخش در تمامی بند های تنم زاده شده ست
که مرا مسخ وجود ناوجودم می کند ومن در تهی گاه هستی فرو می شوم
و در هم لولیدن دو روح را احساس می کنم
و می بینم که به آرامشی ابدی دست می یابم
آری به عشقت زنده می شوم که عشق نفس بخشد و در آن نفس نباشد
آری بگذار هرگز کسی نداند که هزاران خواهش زنده در هر آن
مرا ملتمس آفریدگارم می سازد که تنها او می داند و بس.ش

مامان ...

دیروز صبح به دنیا اومدم...

به صورت فرشته ای که بالای سرم بود چشم دوختم...

اسمشو یادم اومد....مادر....شاید....

پیشونیم رو بوسید و منو به دست فرد دیگه ای سپرد...

پدربود....شاید....

وقتی وارد دنیا شدم لبخند زدم....

بدون اینکه بفهمم وارد چه مکانی شدم....

بدون اینکه بدونم بعدها به ازای هر خنده گریه میکنم....

حالا اینجام...

امروز هم بدترین روز زندگی منه...

روزی که از خدا...جداشدم...

به خودم دلداری میدم...

این هم میگذره!

رهایی ...

گاهی از ساده ترین حادثه هم دلگیرم

گاهی از دوری تو کینه به دل می گیرم

گاهی از حوصله خسته به خودم می پیچم

گاهی از کثرت بیهودگی حتی هیچم

لحظه هایی است که من از تو و خود بیزارم

لحظه هایی که به حال دل خود می بارم

لحظه هایی است که من گنگم و بی ایمانم

در دل غربت هر خاطره جا می مانم

با خودم از عطش دلزده ای می گویم

راه ترک دل نفرین شده را می جویم

از خدا راهِ رهایی ز تو را می خواهم

ساده از عمر نگاهم به دلت می کاهم

گاهی از ساده ترین حادثه هم دلگیرم

از تماشای دل خستۀ خود می میرم

لحظه هایی است که من میل رهایی دارم

از خودم از تو و از عشق و جنون بیزارم

امشبم مثل ...

امشب باز بی قرارم از نبودنت

من اینجا مینویسم با دوستانم درد دل میکنم از تو ولی ای عشق من نو نمی فهمی که من بی تو چه میکشم

از بی قراری زیاد سر کشیدم به پشت بوم

اینجا کسی بهم نمییگی واسه چی داری گریه می کنی

بهم نمیگه محمد بهونه گریه کردنت چیه

اره عشقه من این روزا وا قعا تنهام .همش میگم ........کجاست

یعنی میشه باز ببینمش

باز از دور بهت خیره بشم تا خسته بشم

ای عشقه من خیلی این روزا نگرانتم نگران ان چشمای مثل ماهت

میترسم  نگرونی درسات چشمات رو تر نکنه

میترسم این شبا برات دعا میکنم که خدا کمکت کنه .

امروز دوستم بهم گفت

محمد بیا بریم یه دختر رو  دیدم دختر خوبی به درد پسر خوبی مثل تو می خوره چهرهش تیپشم مرکست .

بدون شک هم می دونم که تو رو رد نمی کنه

یه نگه کوجیک بهش کردم گفتم

مگه یادت نیست

اروم گفت

هیچ وقت از یادم نمیره

بهش  گفتم

داداشه من 

بهم گفت محمد جان بگو عزیزم

 بهش اروم زیر لب با بغز گفتم

برو

گفتم برو خودم سرم رو انداختم پایین

امدم طرف خونه

خدایا من به خاطر این که ..........

رو دوست دارم

نگاهم رو از هر دختری می دزدم

3 سال زندگیم رو

همین طوری بایاد  اون دارم

سر میکنم

فقط با یاد اون که اروم میشم

...

http://www.isati3.com/uploads/admin/1391/12/17/9/776f30d602.jpg

پری ناز کوچولو ...

پری ناز کوچولو رفتی خونم شده ویرون دلم از بی کسی خونه نمیتونه که بخونه
حرفای نگفته مونده ولی دل باید بدونه اون که رفته دیگه رفته نمیتونه که بخونه
عزیزم سرت سلامت هرجا هستی هرجا هستی یرو که روبروت اونه طفلکی بی تو میسوزه
عزیزم اینو نخوندم که تو رو گریون ببینم الهی برات بمیرم اشکتو هیچ وقت نبینم
اشکتو هیج وقت نبینم
پری ناز کوچولو رفتی خونم شده ویرون دلم از بی کسی خونه نمیتونه که بخونه
حرفای نگفته مونده ولی دل باید بدونه اون که رفته دیگه رفته نمیتونه که بخونه
عزیزم سرت سلامت هرجا هستی هرجا هستی یرو که روبروت اونه طفلکی بی تو میسوزه
عزیزم اینو نخوندم که تو رو گریون ببینم الهی برات بمیرم اشکتو هیچ وقت نبینم

ستاره ...

نشسته ام باز کناز تو امدی سراغم نگاه تو روشن شبای بی چراغم
صدای من وقتی قصه داره که رنگ چشم تو غصه داره شب منو تو باز دوباره انتظاره
نگاه تو رنگ بوسه داره لبای من گرمو بی قراره سکوت شب یه آسمون و یک ستاره
بارون گل شد خواب ستاره به انتظار بغض ابر پاره پاره
تا قلب آسمون میبارم با تو تنها فصل من و تو باز رسیده روی ابرا
کنار تو آروم میام پا بمزارم چراغی تو دست شبا جامیزارم
که روشن بمونه آسمون بی ستاره
به شوق تو عهدی با چشمات میبندم دوباره به این عشق به این دل میخندم
قصه ی عشق بازیه چرخ روزگاره
نشسته ام باز کناز تو امدی سراغم نگاه تو روشن شبای بی چراغم
صدای من وقتی قصه داره که رنگ پشم تو غصه داره شب منو تو باز دوباره انتظاره
نگاه تو رنگ بوسه داره لبای من گرم و بی قراره سکوت شب یه آسمون و یک ستاره
کنار تو آروم میام پا بمزارم چراغی تو دست شبا جامیزارم
که روشن بمونه آسمون بی ستاره
به شوق تو عهدی با چشمات میبندم دوباره به این عشق به این دل میخندم
قصه ی عشق بازیه چرخ روزگاره

چی بگم ...

چی بگم از رفتنت من حال و روزمو نیگا کن
شدم از عشق تو پرپر یه نیگاهم یه ما کن
چی یگم وقتی که نیستی دنیا هم از نفس میوفته
آخه قربونت برم من دلم از دوریت چه سوخته
دیگه نیستی دیگه نیستی دیگه نیستی
دیگه نیستی دیگه نیستی دیگه نیستی
رفتی نیستی دیگه نیستی دیگه نیستی
دیگه نیستی دیگه نیستی دیگه نیستی
چی بگم وقتی می خوامت دنبال سایت میگردم
اما نیستی تو عزیزم کاش میشد دورت بگردم
چی بگم از عاشقیمون که چه ساده در به در شد
روزگارمون چه مفتی چتشماش از منو تو تر شد
چی بگم دل نگرونم می دونم تو بی وفایی
من میخوام بیام سراغت نمیدونم تو کجایی
چی بگم ای مهربونم بعدت از تنهایی مردم
چی میشد بیای تو خوابم آخه من تورو ندارم
دیگه نیستی دیگه نیستی دیگه نیستی
دیگه نیستی دیگه نیستی دیگه نیستی
رفتی نیستی دیگه نیستی دیگه نیستی
دیگه نیستی دیگه نیستی دیگه نیستی

...

http://www.isati3.com/uploads/admin/1391/12/17/9/8fb0643ed5.jpg

اره ... راست میگی ...

آری تو راست می گویی آسمان مال من است

پنجره ، فکر ، هوا ، عشق ، زمین ، مال من است

اما سهراب تو قضاوت کن بر دل سنگ زمین جای من است

من نمی دانم که چرا این مردم، دانه های دلشان پیدا نیست.

صبر کن ای سهراب

قایقت جا دارد؟

...من هم از همهمه ی داغ زمین بیزارم

به سراغ من اگر می آیید، تند و آهسته چه فرقی دارد؟

تو به هر جور دلت خواست بیا

مثل سهراب دگرجنس تنهایی من چینی نیست،که ترک بردارد

مثل مرمر شده است چینی نازک تنهایی من

آدم ها عوض می شوند ...

آدمـــــ هـا کـه " عـوض " می شونـد ...
از " سـلام " و " شـب بـخیـر " گـفتـنشان
مـی شود ایـن را فـهمیـد !
از "بوسه هایشان "
از " حـرف هـا " و " نـگاه هـا "
... ... از گـودال هـای ِ عـمیـقی کـه
بیـن ِ تــو و خـودشان می کـَـنـند
و تـویـش را پُــر از دلیـل مـی کُنـند ....!