نميدونم از کجا بايد شروع کنم ولي يه حسي منو وادار مي کنه که بنويسم

خيلي از مسائل سخته عشقتو با يکي ديگه ببيني

عشقت بهت پشت کنه

عشقت ديگه تو رو نخواد و رو همه چيز پا بذاره و خيلي از مسايل ديگه

ولي سخت تر از همه اينه که خدا تو رو فراموش کنه

برام سخت بود وقت جدايي وقت تنها شدن وقت ترد شدن و موندن به تنهايي ولي وقتي ديدم خدا منو تنها نذاشت وقتي ديدم خدا هنوز باهامه به خودم اميدوار شدم قدرت گرفتم تا زندگي از دست رفتمو از نو بسازم شروعي تازه با زندگي جديد دوستاي خوب

درسته اون رفته ولي خدا که نرفته خدا هنوز باهامه

از اون روز داره بهم کمک مي کنه طوري که باورش خيلي جاها سخته

از دست دادن اوني که دوسش داري سخته ولي يادمون باشه که اگه خدا رو از دست داديم زندگيمون از دست ميره