خواهي آمد ؟
روزی تو خواهی امد با چشمانی که عشق در پیاله های شیرین آن موج می زند . با دستانی پر از عطوفت و دامانی پر از سخاوت . روزی که باران عشقت را بر تن خسته من می باری و من در میان مهربانی های تو گم می شوم . روزی خواهی امد تا کشتی شکسته قلبم در ساحل مهر تو پهلو بگیرد و تن خسته من سال ها درد بی کسی را در سینه تو جای می گذارد . روزی خواهی آمد میدانم و آن روز من با تمام تمنای نگاهم به تو خواهم گفت که به شوق آمدنت تمام سال های عمرم را به انتظار نشسته ام . تو مرا به خود می بری به وسعت بی کرانه عشق و تا آخرین سر منزل دوست داشتن . من و تو ما می شویم و بال بال هم تا هر چه آبی است پرواز می کنیم . دیگر غمی ندارم حتی اگر برای تمام عمر کسی از من یاد نکند . با تو بودن برایم بس است و این است سرود خوشبختی من
+ نوشته شده در ساعت 8 توسط mOhAmAd aMiR
|