حالا كه ...
می نشینم روی این نیمکت دونفره و فکر می کنم به همه چیزبه خدایی که خیلی وقت است گم شده
خدا را می توان همه جور پرستید..و من این گونه
حالا که دارم می روم..بگذار همه حرفهایم را بدون سانسور بزنم...حتی انهایی را که از ترس دلگیر شدن نگفتم..بی گمان این گونه بیشتر می پسندی
یک وقت هایی بدجور به هم ریخته می شوم..مثل همین الان و خیال می کنم هیچ کدام از حرف هایم را باور نداشتی تا انجایی که اصلا خودم هم شک می کنم که چه گفته ام..اصلا من گفته ام؟!
هرچه بیشتر می گذرد بیشتر به نوشته هایم شک می کنم.
می روم..قرار است خدا را پیدا کنم ونامه ای را که نوشتم برایش بخوانم.
راستی من که دارم میرم ولی روی این نیمکت به اندازه شما هم جا هست...هر وقت پیدایش کردی بنشینید و یادی هم از من بکنید
+ نوشته شده در ساعت 13 توسط mOhAmAd aMiR
|