مرده‌شور اين زندگي رو ببرن. اينه‌ها هم ديگه طاقت ديدن قيافه‌م رو ندارن. توي اينه كه نگاه مي‌كنم از خودم بدم مياد. آينه‌ها هم لجبازي مي‌كنن. نمي‌شكنن! انگار همه محكومم كردن به زجر كشيدن.

كي تموم مي‌شه؟ كي بودن تو براي من تموم مي‌شه كه همه‌ش عذابه؟

قراره من كي بفهمم كه تو اوني كه مي‌گي نيستي؟ مي‌دونم. خوب مي‌دونم كه نيستي. واي! خداي من!

دارم ديوونه مي‌شم. هميشه جواب سادگي، خيانته؟ هميشه جواب يكرنگي، دو رويي؟

اخه چرا؟ چرا اين كار ها رو مي‌كني؟ مگه من چه كردم در حق تو كه اين حق رو به خودت مي‌دي كه با من مثل يه احمق رفتار كني؟

خيانت؟ تو؟ باورم نمي‌شه. چرا باورم مي‌شه. بار اول و دومت نيست. اين شده كارت!

نمي‌دونم بايد نفرينت كنم يا دعا. فقط اي كاش كه نباشي! كاش خودت اروم و بي سروصدا بري. نمي‌دونم اين بار قراره چه‌جوري رفع و رجوعش كني. هرچي كه باشه ديگه اين بار فايده نداره. اينقدر دروغ گفتي كه باور كردنشون سخته!

فقط اروم و بي حرف؛ نباش!!!! كه اينجور بودنت از صدتا نبودن بدتره!