من گاهی دلم را پرت میکنم آن طرف دیوار!
مثل ِیک بچه بازیگوش
و آن وقت هی در می زنم، در می زنم، و می گویم :
" دلم افتاده توی حیاط شما. می شود آن را پس بدهید...؟"
کسی جوابم را نمی دهد
کسی در را برویم باز نمی کند
اما همیشه ، دستی ، دلم را می اندازد این طرف دیوار
همین،
و من این بازی را دوست دارم
آنقدر دلم را پرت می کنم تا خسته شوند
تا دیگر دلم را پس ندهند
تا در را باز کنند و بگویند:
بیا خودت دلت را بردار و برو
آن وقت من می روم و دیگر برنمی گردم!
من این بازی را دوست دارم......