تموم روزای من بی تو پر از سرمای مرگباره زمستونه ... کسی صدای خنده منو هیشکی نشنیده بعده رفتنه تو ... اما ای کاش بودی ... مطمینم فرق داشت روزا و حالم ... تو که رفتی نگاه من نسبت به همه چی عوض شده یه درد خاصی تو نگاهمه ... انگاری یه نفر تو تمام وجودم ... تو تک تک سلولام گل یاس و نا امیدی کاشته ... میدونم چرا ... این دفعه نمیگم نمیدونم چرا ... بدون تو حتی اگه توی جهنم هم باشم مثل زمستون واسم سرد و یخه ... چرا ... چرا ... فکر کنم اونجوری تو رفتی محاله که دیگه برگردی ... محاله که بازی به نفع من بشه و دوباره تو برگردی ... دارم یخ میزنم بدون تو ... تورو خدا تا فرصت هست برگرد پیشم ... نزار بدون تو اینجا بمونم و بسوزم و بسازم ...