هر روز که می آمدی و بوســـه ای می دادی،


من آن را گــِــره ای می کردم بین نخ های کاموا


حال که شـــال گردنی قرمز با هزاران هزار گره برایت

بافتـــــه ام نیستی …


به خودم دلـــــداری می دهم …


برایش کـــوتاه بود؛ خوب شد که رفت …!!!