...

http://tanhaeco.persiangig.com/2010/0320Ghamgin-Zemestan.jpg

‌I lOvE yOu...

http://static1.cloob.com//public/user_data/album_photo/1653/4958091-b.jpg

گفتي و گفتم

گفتي منو دوست داري تو گفتي عاشق چشمام شدي تو گفتي احساسمو دوست داري تو گفتي قلبت مال منه تو گفتي بوسه هامو دوست داري تو گفتي قصه هامو دوست داري تو گفتي دوست داري نوازشت كنم تو گفتي ميخواي تو بغلم بگيرمت تو گفتي همدرد تو منم تو گفتي همراز تو منم تو گفتي شب و روز من تواي تو گفتي تنها يار من تواي تو گفتي... تو همه اينها رو گفتي ولي من فقط مي گم اگه تو نباشي من مي ميرم

دارم پرپر مي شم ...

http://mohammad20.persiangig.com/liliputboy/picture/Sevior&sevmior.jpg

فرق من و تو

رق من و تو: گفتي عاشقمي، گفتم دوستت دارم. گفتي اگه يه روز نبينمت ميميرم، گفتم من فقط ناراحت ميشم. گفتي من بجز تو به كسي فكر نمي كنم، گفتم اتفاقا من به خيلي ها فكر مي كنم. گفتي تا ابد تو قلب مني، گفتم فعلا تو قلبم جا داري. گفتي اگه بري با يكي ديگه من خودمو مي كشم، گفتم اما اگه تو بري با يكي ديگه، من فقط دلم ميخواد طرف رو خفه كنم. گفتي ... ، گفتم... . حالا فكر كردي فرق ما اين هاست؟ نه! فرق ما اينه كه: تو دروغ گفتي، من راستشو

درد زندگي !

عميق ترين درد زندگي مردن نيست بلكه گذاشتن سدي در برابر روديست كه از چشمانت جاري است. عميق ترين درد زندگي مردن نيست بلكه پنهان كردن قلبي است كه به اسفناك ترين حالت شكسته است. عميق ترين درد زندگي مردن نيست بلكه نداشتن شانه هاي محكمي است كه بتواني به آن تكيه كني و از غم زندگي برايش اشك بريزي. عميق ترين درد زندگي مردن نيست بلكه ناتمام ماندن قشنگترين داستان زندگي است كه مجبوري آخرش را با جدايي به سرانجام برساني

لجبازي !

هميشه با بدست آوردن اون كسي كه دوستش داري نمي توني صاحبش بشي ، گاهي وقتا لازم هست كه ازش بگذري تا بتوني صاحبش بشي ، همه ما با اراده به دنيا مي آييم با حيرت زندگي ميكنيم و با حسرت ميميريم اين است مفهوم زندگي كردن ، پس هرگز به خاطر غمهايت گريه مكن و مگذار اين زمين پست شنونده آواي غمگين دلت باشدافسوس...آن زمان كه بايد دوست بداريم كوتاهي ميكنيم آن زمان كه دوستمان دارند لجبازي ميكنيم و بعد...براي آنچه از دست رفته آه مي كشيم

وقتي ...

آدم وقتي يکي رو دوسش داري با تمام وجود همه طوره قبولش داري بعضي وقتا اطرافيانت بهت ميگن داري اشتباه مي کني ولي دوست داشتنت باعث ميشه به حرفهاي هيشکي محل ندي يه روز با رفتاري که باهات داره فکر مي کني داره دکت ميکنه دوست نداري اين فکر رو بکني ولي داري ميبيني همه جوره تحمل مي کني هر کاري ميکني اين فکرو از سرت بندازي بيرون ولي نميشه مثل خوره افتاده تو فکرت ديگه مغزت جواب نميده تصميم ميگيري امتحانش کني ولي چه امتحاني اگه تو امتحان موفق نشه اون وقت چي به اينش فکر مي کني ديوونه ميشي ولي بايد اينکارو بکني تا بفهمي به بازي گرفته نشدي تا بفهمي اونم مثل تو دوست داره

تصميمتو گرفتي مياي و امتحانش مي کني بهش ميگي خسته شدي بهش ميگي فکر مي کنم من اضافيم تو زندگيت و آخرش مينويسي خدانگهدار منتظر ميموني براي ? بار هم که شده اون باد طرفت ازت بخواد که اينکارو نکني بياد ازت دليل بخواد براي کارت باهات مشورت کنه ولي در کمال تعجي ميبيني خيلي راحت طوري که اينگار همش تقصيره تو بوده باهات خداحافظي مي کنه باورت نميشه عشقت به اين راحتي داره ازت دست ميکشه

ديگه کاريش نميشه کرد آرزو ميکردي اينو بهش نميگفتي ولي ديگه فايده اي نداره بايد قبول کر که براش مثل يه عروسک بودي الان کهنه شدي و اون خيلي راحت تو رو داره ميزاره کنار

ديگه براش مهم نيستي با خودت ميگي چطور به اون راحتي داره ميزاره کنار مگه يادش رفته حرفايي که بهت ميزد فکرايي که با هم داشتين همه آرزوهاتون

با خودت ميگي حتما اشتباه کردي اينارو اون بهت نگفته اصلا بهت نگفته خداحافظ همه حرفارو دوباره تو ذهنت يادآوري ميکني ولي ظاهرا حقسقته بايد قبول کني که اون منتظر بود تا تو بگي خدانگهدار تا اون جا بزنه و همه تقصيرارو بگه باعثش خودت بودي

ديگه آروم و قرار نداري ميگي کاش نيبودي کاش اون روز اون حرفو بهش نميگفتي ولي الان ديگه کار از کار گذشته بايد قبول کني رفتنشو

زمان تور رو وادار به ادامه کار ميکنه دوست داري زمان برگرده عقب ولي انگار فايده اي نداره

فکر مي کني همه چي تموم شده ولي باور نداري نميدوني مي خواي چيکار کني با خوت ميگي صبر ميکني ولي اگه اون برنگشت چي

امشب ...

مشب باز هم مثل هميشه آسمون دلم بارونيه ولي اين دفعه با بقيه دفعه ها فرق داره چون تو نيستي، نيستي که بهم آرامش بدي به حرفام گوش بدي

تو رفتي با يک جمله من ، رفتي ولي نميدونستي با رفتنت به سرم چي مياري

بارها صدايم را به باد سپردم تا به تو بگويد که چقدر دوستت دارم ولي با سر باز زد به باران دادم تا با قطره هايش به تو بفهماند که دوستت دارم ولي اين کار را نکرد ديگر خسته شدم به هر چه سپردم از اين کار امتناع کرد

رفتنت خيلي ساده بود و ساده تر از اون آب شدن من بود قطره قطره وجودم ميچکه و انتظار برگشتت رو مي کشه ولي هر روز من بيشتر آب ميشمو تو نميايي

نيستي که ببيني چقدر شکست خورده ام چقدر از نبودنت رنج ميکشم چه روزهايي رو سپري مي کنم

نميدونم اين سختي براي منه يا تو هم زجر ميکشي از خدا ي خوام که همه سختي هارو بده به من و تو سختي نکشي اينجوري ميتونم دلمو خوش کنم به اينکه تو شادي

بهترين جمله اي که ميتونم بگو و دوست دارم داد بزنم بهت بگم اينه من هنوزم عاشقتم و دوست دارم

من هنوزم به تو وابسته ام حتي نميتونم فکر کنم که با ديگري دوست بشم

از باد مي خواهم صدايم را به تو برساند

از آتش مي خواهم که گرماي عشقم رو به تو نشان دهد که بدوني هنوزم عاشقتم

از آب مي خواهم که به تو بفهماند از چشمانم رودي روان شده است

از خاک مي خواهم تا به تو بفهماند که هنوز هم من خاکي هستم و روزي به خاک بر خواهم گشت اميدوارم تا قبل از آم تو پيشم باشي

از خدا مي خواهم که مراقبت باشد و دوباره صداي عشقم را به تو برساند

صادقانه دوستت دارم عشقم

نمي دونم ...

نميدونم از کجا بايد شروع کنم ولي يه حسي منو وادار مي کنه که بنويسم

خيلي از مسائل سخته عشقتو با يکي ديگه ببيني

عشقت بهت پشت کنه

عشقت ديگه تو رو نخواد و رو همه چيز پا بذاره و خيلي از مسايل ديگه

ولي سخت تر از همه اينه که خدا تو رو فراموش کنه

برام سخت بود وقت جدايي وقت تنها شدن وقت ترد شدن و موندن به تنهايي ولي وقتي ديدم خدا منو تنها نذاشت وقتي ديدم خدا هنوز باهامه به خودم اميدوار شدم قدرت گرفتم تا زندگي از دست رفتمو از نو بسازم شروعي تازه با زندگي جديد دوستاي خوب

درسته اون رفته ولي خدا که نرفته خدا هنوز باهامه

از اون روز داره بهم کمک مي کنه طوري که باورش خيلي جاها سخته

از دست دادن اوني که دوسش داري سخته ولي يادمون باشه که اگه خدا رو از دست داديم زندگيمون از دست ميره

شقايق !

تا شقايق يا هر گل ديگم شد زندگي بايد کرد

نميدونم از کجا بايد شروع کنم ولي اينجوري ميگم اينو يکي بهم گفت

خيلي جالبه عشق ها هر مدوم شبيه يک گل ميمونند بعضي ها يشن شقايق تا که از عشقش جدا مي کني پر پر ميشن

بعضي ها هم ميشن گل رز تا بهشون نزديک ميشي زخميت مي کنن و يه يادگاري تلخ برات ميزارن

بعضي گلها هم مثل نيلوفر براي رسيدن بهش تلاش ميکني سرانجام وقتي ميرسي بهش ميبيني تو مرداب داري غرق ميشي و کاري ازت بر نمياد

نميدونم چي مي خوام بگم ولي امشب بازم دارم باروني ميشم

روزهاست که از رفتنت ميگذرد و من منتظر که يک روز برگردي ولي نه براي اينکه با من باشي نه فقط مي خوام ازت گله کنم مي خواهم بپرسم چرا

من که بودم برايت عروسک خيمه شب بازي؟

در تمام مسير طولاني ....

در تمام مسير طولاني که خود را همراه آن کرده بودم
تسليم دوست داشتنهايم شدم و هزاران بار بغض خود را در گلوي خود حبس کردم
تو در دلم جوانه زدي و زيستي اما به خواست من ,و حال من به اين زيستن خاتمه ميدهم
دل گمراهم بوي عطر عشق تو را ناخواسته و ندانسته به سوي من آورد
فکر ميکردم در پاييز هم مي توان جوانه زد اما اين بار ساقه هاي محبت در دل من خشک و سياه شدند
قلب عاشقانه ام را چه بي رحمانه سوزاندي
لحظه هاي سبز و شيرين مرا چه ناعادلانه به سياهي و تلخي کشاندي
هميشه بر آن بودم که از عشق زيبايم براي همگان بخونم
و فرياد برآرم که چگونه عاشق دوست داشتنت بودم
اما هرگز اين خروش عشق را در دل من باور نداشتي
حالا ديگر شرمگين اين دل خود شدم.... براستي چرا تورا ساختم ؟؟؟

 چرا تورا ساختم ؟
چرا ترانه هاي عاشقي را براي تو سرودم؟
حال ديگر عشق من خفته است, دستانم ديگر آغوش گرمت را طلب نمي کنند
واي بر من که چگونه در حسرت دوست داشتنت سوختم
واي بر من که چگونه شب و روزم را آلوده ي تو کردم
چه ناگاه بانگ نفسهايت را برايم خاموش کردي
چه ناگاه شيشه ي دلم را با غرورت شکستي
و چه  ناگاه  مرا در آتش عشق بي فروغت سوزاندي
رهايت کردم,رهايت کردم که ديگر در قفس قلبم اسيرو درمانده نباشي
عشق تو را براي خود يک خاطره ي جاويدانه ثبت خواهم کرد
يقين داشته باش که ديگر سرزمين تشنه ي دلم را با وجود تو سيراب نخواهم کرد
و گلهاي زيباي باغچه ي عشقم را ديگر با نگاه تو آبياري نخواهم کرد
تقدير را اينگونه برايم رقم زدي مي توانست زيباتر از اين باشد
غنچه ايي در حال شکفتن باشد اما تو خواهان آن نبودي
ديگر نمي مانم,مي روم ,ميروم و آن کلبه عاشقي و آن غروب پاييزي را با تمام زيبائيهايش به تو مي سپارم
پس رهايش نکن بگذار بپاس عشقي که به تو داشتم اين خاطرات براي هميشه زنده بماند
هرگز شوق سفر را با من نداشتي ... و هرگز مرا همراهي نکردي
نميدانم خانه عاشقي کجاست و به کدامين سو بايد رفت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ميخوام بنويسيم ...

ميخوام بنويسم براي شکستن دل يک لحظه کافيه اما براي بدست اوردن آن شايد هيچوقت فرصت پيدا نکني . ميشه مثل اشک از چشمات بندازي اما نمي توني جلوي اشکهاتو که با رفتن بعضي ها از چشمات جاري ميشه رو بگيري. هميشه غمگين ترين و رنج آورترين لحظه ادم توسط همون کسي ساخته ميشه که شيرين ترين و به ياد ماندني ترين لحظه را براي آدم بوجود آورده

وقت دلتنگی ...

http://www.isati3.com/uploads/fereshte/1391/12/26/5/3c7d447440.jpg

متأسفانه ...

امروز پیراهنم بدجور بوی مرگ می دهد
من و اقای مرگ خیلی وقت است
با هم تنها شده ایم
در این شبها
ستاره ها را می شماریم
و باهم دو فنجان چای داغ می خوریم
متاسفم جای تو نیست
این اتاق دونفر است !

دعا مي كنم ...

بحران زده ام ، نمي دانم به كجا رو كنم ! به چپ و راست رو مي كنم ، به پس و پيش و فقط ظلمت را مي بينم. به درون رو مي كنم ، ستاره اي مي بينم خدايم ! تو آن ستاره اي ، و اگر تو با مني ، درون من ، كنار من ، هيچ نيرويي در اين دنيا نمي تواند مرا شكست دهد. هر چه جلال است، از آن توست! خدايم ! حتي اگر در هياهوي روزمرگي تو را از ياد ببرم ، تو مرا فراموش نخواهي كرد خدايم ! تو در تمامي مشكلات و دشواري هاي زندگي ،نيرو و اقتدار مني خدایم!راهي نمي بينم و آينده پنهان است اما مهم نيست ، همين كافي ست كه تو همه چيز را مي بيني.

پس ای شنونده دعاهای من ! ای آنکه بی پاسخ نگذاشته ای هر آنچه خواستم! ای آنکه هنوز هم معجزه می کنی! ای آنکه شرمسارم از آن چيزی که به من دادی و من ندیدم و شکرت نکردم!ای نگاهدارنده مسافران غریب عرفانت! ای موسیقی بی کلام عشق! ای رود زلال روح من! ای خداوند شایسته خداوندی !اي خجسته !ای صاحب انسان و مَلَک!ای قدرت مطلق کائنات!ای خدای کوه، خورشيد، دنيا، گُل، پروانه، شبنم! 

تو را قسم به وصف بی پايانت!تو را قسم به لحظه دعا!تو را قسم به لحظه توبه!تو را قسم به لحظه گریه!تو را قسم به لحظه ای که دلم شکست! 

خداوندا ما را به رحمتت مورد قضاوت قرار ده نه به عدالتت چرا که رسوای جهانيم! 

خداوندا مرا در اوقات تنهايي و نيازمندي تنها مگذار اي رحيم و بخشنده ! 

خداوندا به نجات من هم بيا. مرا موهبت آن بخش كه در تو زندگي كنم پيش بروم و نفس گسيخته را بكشم مباد كه از ياد ببرم تو پناه و آسايش من هستي! 

خداوندا نگذار از تو بخواهم، بيشتر از آنچه که داده ای!

یا لطیف! 

هم اکنون که دست به بالا آورده ايم و از اعماق دل در کران کهکشانها بر وجود لایتناهیت دعا میکنیم و با تمام کوچکی خود ، خداوندیه بی پایانت را بانک می زنیم بر ما اجابتی کن

تو كه قسم مي خوردي ؟

  تو كه قسم ميخوردي عاشقونه تو كه ميگفتي واسم ميميري بي بهونه چي شد يه دفعه رفتي و تنهام گذاشتي تو غربت چي شد رفتي شدي بي معرفت (بي معرفت) خيال كردي بري دلم ميگيره اره ميگيره ميشنه بي تو يه گوشه ميميره اره ميميره اما اين بار ديگه فايده نداره اوني كه رفته ميره تنهات مي زاره . تو دريايه نگاه شب و شناختم قايقه كاغذي مو اينجوري باختم . شاد باشيد خوش باشيد (عشق همانند هوا همه جا جاريست تو قدري نفس هايت را عميق تر بكش)

خيلي سخته ...

خيلي سخته که بغض داشته باشي ، اما نخواي کسي بفهمه... خيلي سخته که عزيزترين کست ازت بخواد فراموشش کني... خيلي سخته که سالگرد آشنايي با عشقت رو بدون حضور خودش جشن بگيري... خيلي سخته که روز تولدت، همه بهت تبريک بگن، جز اوني که فکر مي کني به خاطرش زنده اي... خيلي سخته که غرورت رو به خاطر يه نفر بشکني، بعد بفهمي دوست نداره... خيلي سخته که همه چيزت رو به خاطر يه نفر از دست بدي، اما اون بگه : ديگه نمي خوامت!

lOve!!!

http://static1.cloob.com//public/user_data/album_photo/1653/4958088-b.jpg

پنجره رويايي

شـاید این صفحه همان پنجره رویایی است
...
كه من از شیشه شفاف لغات

روی زیبای تو را می بینم

گاه تابیدن مهتاب حضور و نسیمی كه معطر به تو و شادابی است
می خورد بر تن این پنجره  رویایی

واژه ها می خوانند غزل مستی تو.....شعر بیتابی من
و گل هر كلمه رنگ عشقی دارد
كه در اندیشه من
رنگ چشمان تو است

ای صدایت پر از آرامش روح
و دلت آینه پاك وجود
باورت هست كه من نغمه وصل تو بر لب دارم؟
و به یاد نامت همه شــب تا به سحر بیدارم؟؟؟؟

به خدا قسم ...

میدانم كه مرا میبینی ای چراغ خاموش شده ی زندگیم

نمیدانم این را دیدی كه من به خاطر تو به همه ی خلقت كفرگفتم؟

تو همه ی هستی ام بودی توسرچشمه ی خلقتم بودی
ای امید بی پایان بعد از تو دیگر امیدی برای ماندن ندارم
امشب میخواهم تو را بهیاد بیاورم...
چشمانم را میبندم و میخواهم به یاد بیاورم روزهای خوب با تو بودن را
چه روزها كه به انتظار آمدنت  ایستادم و امیدم این بود كه خواهی آمد
بیاد ندارم حتی لحظه ای در آمدن تاخیر كرده باشی
میدانم كه امروز برای اولین بار در جایی دیگر تو منتظر من هستی و امروز چندمین روزیست كه تاخیر كردم
عشق من میترسم .... میترسم از اینكه از انتظار خسته شوی .....من هیچ وقت تنهایت نگذاشتم و میدانم امروز تنهایی
به من بگو ...
آنجا همه چیز خوب است .... آنجا كسی هست كه هنگام ناراحتی مرحم دردهایت باشد
میدانم....به خدا میدانم  تنهایی سخت است
برای من كه كشنده است خوب من
ترا به خدا كمی تحمل كن
می آیم ...به خدا قسم می آیم .... من خیلی بی تابم .... به اندازه ی سهم توام بی تابی میكنم.... عشق پاكم من به جای توام
اشك میریزم ...مبادا اشك بریزی
من می آیم .... آمدنم را به ثانیه حساب كن
و انگاه من ثانیه ها را خواهم كشت

من تنها نيستم ...

من تنها نيستم , اشکهايم را دارم , اشکهايي که از غم تو بر گونه هايم جاريست

من تنها نيستم , لحظه ها را دارم , لحظه هايي که يکي پس از ديگري عاشقانه مي ميرند تا حجم فاصله را کمرنگ تر کنند

من تنها نيستم چرا که خيالت حتي يک نفس از من غافل نمي شود

چقدر دوست دارم لحظه هايي را که دلتنگ چشمانت مي شوم

هر لحظه دوريت برايم يک دنيا دلتنگي است و چقدر صبور است دل من , چرا که به اندازه تمام لحظه هاي عاشق بودنم از تو دور هستم

ولي من باز چشم براهم ...

 

چشم به راهم تا آرامش را به قلبم هديه کني مهربان من

بالهاي عشق

هر زمان که عشق به شما اشارتی کرد
در پی او بشتابید
هر چند راه او سخت و نا هموار باشد
هر زمان بالهای عشق شما را در بر گرفت
خود را به او بسپارید
هر چند تیغ های پنهان در بال و پرش ممکن است شما را
مجروح کند
و هر زمان عشق با شما سخن گوید
او را باور کنید
هر چند دعوت او رویاهای شما را چون بلاد مغرب در هم کوبد و باغ شما را خزان کند
زیرا عشق چنانکه شما را تاج بر سر می نهد به صلیب نیز
می کشد
و چنانکه شما را می رویاند شاخ و برگ شما را هرس خواهد کرد
عشق با شما چنین رفتارها می کند

تا به اسرار قلب خود
معرفت یابید

و بدین معرفت با قلب زندگی پیوند کنید و جزیی از آن شوید


آرزو کنید که رنج بیش از حد مهربان بودن را تجربه کنید


 

آرزو کنید


که زخم خورده ی فهم خود از عشق باشید

طبيعت !

گلهای سرخ به این زیبایی میشکفند

  چرا که سعی ندارند به شکل نیلوفر های آبی در آیند

  و نیلوفرهای آبی به این زیبایی شکفته می شوند

  چرا که درباره ی دیگر گلها افسانه ای به گوششان نخورده است.

  همه چیز در طبیعت این چنین زیبا در تطابق با یکدیگر پیش میروند.

  چرا که هیچ کس سعی ندارد با کسی رقابت کند کسی سعی ندارد به لباس دیگری درآید.

  فقط این نکته را دریاب! فقط خودت باش و این را آویزه ی گوش کن

   که هر کاری هم که بکنی نمیتوانی  چیز دیگر باشی.

تنهام ...

Love

منو ببخش

منو ببخش اگه دیر اومدم خیلی وقته که حرکت کردم اما دیر رسیدم ...
منو ببخش نه بخاطر خودم به خاطر سرم هایی که خون تورو از رگهام میکشیدن بیرون به خاطر فریاد اون قطره ها

منو ببخش به خاطر چشمایی که اون شب سوختن و قطره قطره ذوب شدن.
منو ببخش نه به خاطرانگشتایی که اینقدر قدرت نداشتن که واسه تو بنویسن نه.
بلکه به خاطر نگاهی که تا صبح درد نامشو رو ابرا نوشت . چشماش اینقدر گفتن و گفتن که ابرها ی سرخ آسمون اون شب طاقت نیاوردن و غصه باریدن .نمی دونم این قطره ها به تو رسیدن یا نه؟ شنیدی یا نه؟
اما باز هم فقط برای تو مینویسم